- فرا دید
- به دید پدید هویدا. یا فرادید آوردن، پدید آوردن آشکار کردن
معنی فرا دید - جستجوی لغت در جدول جو
- فرا دید ((فَ))
- پدید، هویدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدیدن
پدید، هویدا
فرادید آوردن: پدید آوردن
فرادید آوردن: پدید آوردن
چیدن، برچیدن، جمع کردن
دیدن، نگاه کردن، نگریستن، دیدار کردن
آنکه بر دیگری تفوق و برتری دارد، بالاتر
فرا دست آمدن: به دست آمدن، پیش آمدن
فرا دست دادن: سپردن، به دست کسی دادن
فرا دست آمدن: به دست آمدن، پیش آمدن
فرا دست دادن: سپردن، به دست کسی دادن
مرد بزرگ مهتر سرور، دلاور، سرمای شدید، جمع صنادید
به دست 0 یا فرا دست آمدن 0 پیش آمدن 0 یا فرا دست دادن 0 سپردن تسلیم کردن
شرح دادن مطلبی را بیان کردن، بسویی متوجه کردن، یا پشت فرا دادن، پشت کردن فرار کردن یا گوش فرا دادن، نیک گوش دادن
پیش جلو: پس چه حکمت عبادت را فرا پیش استعانت داشت
چشم و دل باز دارای وسعت نظر بخشنده
زیبا روی زیبا صورت جمیل: کی بود که باز بینم باز آن همایون لقا و فرخ دیم. (مسعود سعد 616)
فراخ آستین، برای مثال تنگدستی فراخ دیده چو شمع / خویشتن سوخته برابر جمع (نظامی۴ - ۷۲۸)
فرخ روی، زیباروبرای مثال کی بود کی که بازبینم باز / آن همایون لقا و فرخ دیم (مسعود سعد - ۵۰۴)
فردوس ها، باغ ها، بستان ها، بهشت ها، جمع واژۀ فردوس
چوبی که در پس در خانه اندازند
جمع فردوس، از رشته اوستایی پردیسگان بهشت ها باغ های بهشتی باغ بوستان، جمع فرادیس، بهشت
قانون، منظور
تنها، بی همتا
جمع فرید و فریده یگانه ها مفردات، اشیا نفیس، عبارتست از ایراد کلمه ای که قایم مقام دانه گوهر واسطه گردن بند باشد و چنین دانه باید که در یتیم بود و ایراد چنین کلمه ای دلالت کند بر بلندی و عظمت و فصاحت کلام: و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلی است
فریدها، یکتاها، بی نظیرها، بی مانندها، جمع واژۀ فرید، جمع واژۀ فریده